ابراهیم نخعی
اِبْراهیمِ نَخَعی (جایگزین مقالۀ دبا)، ابوعمران ابراهیم بن یزید بن اسود بن عمرو بن ربیعه (د 96 ق/ 715 م)، از تابعین نامدار کوفه که روایات و اقوال وی در فقه و تفسیر مورد توجه نسلهای بعد قرار گرفت. اگرچه غالباً او را صاحب نسب عربی دانستهاند، اما برخـی، ازجمله ابوعبیـده وی را از موالـی شمردهانـد (نک : خلیفه، طبقات، 1/ 362؛ ابنقتیبه، 463). مادر وی ملیکه بنت یزید بن قیس نخعی از خاندانی اهل دانش بود و برادران ملیکه، اسود بن یزید و عبدالرحمان بن یزید، از عالمان کوفه و نخستین استادان ابراهیم به شمار میرفتند (ابنخلکان، 1/ 25؛ مزی، 2/ 234-235).
وی در نوجوانی همراه دایی خود، اسود به سفر حج رفت و در همین سفر بود که به دیدار عایشه نایل آمد (ابنسعد، 6/ 88، 271). او همچنین مجلس تنی چند از صحابه چون ابوجُحیفه، زید بن ارقم، ابنابیاوفی و ابوسعید خدری را درک نمود (ابونعیم، 4/ 233؛ ابنحجر، 1/ 178)، و از شماری از تابعین حدیث شنید که مشهورترین آنان عبارتاند از: عَلقَمة بن قیس نخعی، مسروق بن اَجدع، عبید بن فضیله، عبیدۀ سلمانی، شُریح بن حارث قاضی، ابوعبدالرحمان سلمی و سُوَید بن غَفَله (مزی، همانجا؛ ابنحجر، 1/ 177).
ابراهیم هنوز 18 سال بیش نداشت که دیگران از علم او بهرهمند شدند (ابنقتیبه، همانجا). برخی از کسانی که از وی روایت حدیث کردهاند، عبارتاند از: حکم بن عتیبه، حماد بن ابیسلیمان، سلیمان اعمش، سِماک بن حرب، عبدالله بن شُبْرُمه، عطاء بن سائب، ابواسحاق سَبیعی، منصور بـن معتمر (نک : مزی، 2/ 235-236) و ابان ابن تغلب از رجال امامیه (نجاشی، 10-11).
ابراهیم نخعی در قرائت نیز دست داشت و این دانش را که خود از علقمة بن قیس و اسود بن یزید فراگرفته بود، به کسانی چون سلیمان اعمش و طلحة بن مصرف بیاموخت (ابنجزری، 1/ 29). او از نوشتن و ضبط حدیث به کتابت، خودداری میکرد (ابنسعد، 6/ 270-271؛ یحیی بن معین، 2/ 135) و به هنگام گفتن حدیث دوست نداشت بر نوشتهها تکیه کند (ابنسعد، 6/ 273؛ ابونعیم، 4/ 219).
ابراهیم هیبتی چون امیران داشت، لباسی سرخ بر تن میکرد و سیمایش به فقیهان نمیمانست (ابنسعد، 6/ 271؛ ابوزرعه، 1/ 665). او را از همنشینی با طبقات مختلف مردم باکی نبود و به سخنان دیگران دراینباره اعتنا نداشت (یحیی بن معین، 2/ 71). وی با صاحبان دولت و امرا مجالست داشت و از هدایای ایشان بهرهمند میشد و گاهی هم از آنان جایزه میطلبید (ابنسعد، 6/ 277). بااینوصف، از ابنزیاد بهشدت بد میگفت (بلاذری، 4(2)/ 83) و حجاج را دشنام میداد و لعن او را روا میدانست (ابنسعد، 6/ 279). این سلوک او با حجاج موجب میگشت تا ابراهیم گاه از ترس، خود را در خانۀ دوستی پنهان کند و شاگردش، حمـاد برای دیدن او به محل اختفای وی در خانۀ ابومعشر رود (همو، 6/ 276).
بااینکه در برخی منابع تصریح شده است که ابراهیم از همراهان عبدالرحمـان ابناشعث (دبـا) نبود (نک : همو، 6/ 282)، ولی در نقل یعقوبی (2/ 278) وی از همراهان او شمرده شده، و در میان همراهان سرشناس ابناشعث، حجاج تنها شعبی و ابراهیم را مورد عفو قرار داده است. بعید به نظر میرسد که فتوای ابراهیم در حرمت خریدوفروش اراضی سواد ــ میان حلوان و قادسیه ــ که از اراضی فیء بود و دولتمردان بنیامیه تملک آنها را تجویز کرده بودند، چنانکه قلعهجی (1/ 146) پنداشته، باعث مبغوضشدن ابراهیم بوده باشد.
بنابه روایتی که ابنسعد (6/ 284) آورده است، مرگ ابراهیم به سال 96 ق، در دوران خلافت ولید بن عبدالملک، در 49سالگی اتفاق افتاد. ابنسعد (همانجا) به نقل از نوادۀ دختری او، افزوده است که 4 یا 5 ماه پس از مرگ حجاج، ابراهیم درگذشت؛ حتى حماد گوید که مژدۀ مرگ حجاج را به ابراهیم دادم و او (از شادی) سجده کرد (همو، 6/ 280). از سوی دیگر بخاری در التاریخ الکبیر نقل کرده است که ابراهیم، به روزگار حجاج به حال اختفاء درگذشت و شبانگاه به خاک سپرده شد (1(1)/ 334، قس: التاریخ الصغیر، 1/ 243) و 7 یـا 9 نفر بر پیکر او نمـاز گزاردنـد (ابنقتیبه، 464؛ ابونعیم، 4/ 220). در مورد سن او به هنگام وفات نیز اختلاف وجود دارد؛ چنانکه علاوهبر روایت 49 سال (نک : مطالب پیشین)، ابنقتیبه او را به هنگام مرگ 46ساله (ص 463)، ابنقطان پنجاهواندساله (ابنسعد، 6/ 284)، یحیی بن معین 60ساله (2/ 136)، خلیفة بن خیاط 53ساله ( تاریخ، 1/ 421)، و بخاری 58ساله (نک : التـاریخ الکبیر، همانجا) دانستهاند.
از رجالشناسان، عجلی بر وثاقت او تصریح نموده (ص 56)، و ذهبی یادآور شده است که ابراهیم عموماً حجت شناخته شده است (1/ 75). ابراهیم در روایت، «اِرسال» بسیار دارد و برخی از ناقدانِ حدیث «مراسیل» او را عموماً و برخی، مراسیل او از ابنمسعود را «صحیح» شمردهاند (نک : ابنحجر، 1/ 178- 179).
از نظر موضع اعتقادی، ابراهیم «ارجاء» را بدعت میشمرد و مردم را از پیروی این رأی مُحْدَث بر حذر داشته، از معاشرت با مرجئه بازمیداشت. وی زیان مرجئه را بر امت اسلامی بیشتر از زیان ازارقه (دبا) میشمرد و سوگند یاد میکرد که مرجئه نزد وی از اهلکتاب مبغوضترند (ابنسعد، 6/ 272-273). او همچنین اصحاب رأی را دشمنان پیروان سنت میدانست (ابونعیم، 4/ 222).
ابراهیم نخعی بهعنوان یکی از متقدمان اهلسنت به تفضیل شیخین معتقد بود و در پاسخ به سخن مردی که میگفت «علی نزد من از ابوبکر و عمر محبوبتر است»، اظهار داشت که اگر علی (ع) سخن تو را میشنید، پشت تو را به درد میآورد (ابنسعد، 6/ 275). اما در مورد تفضیل علی (ع) بر عثمان از او روایت شده است که گفت: علی (ع) نزد من محبوبتر از عثمان است، ولی هرگز خوش ندارم که از عثمان بد بگویم (نک : همانجا؛ ابونعیم، 4/ 224). نیز در پاسخ مردی که از او دربارۀ علی (ع) و عثمان پرسش کرد، اظهار داشت که «نه سبائی هستم و نه از مرجئه» (ابنسعد، همانجا). بااینهمه، ابنقتیبه (ص 624) و به پیروی او ابنرسته (ص 219) ابراهیم را در عداد شیعیان آوردهاند.
از دیدگاه منابع شیعی باید گفت طوسی در رجال خود یک جا او را از اصحاب حضرت علی (ع) شمرده است (ص 35) که بههیچوجه درست به نظر نمیرسد، چه ارقام نقلشده دربارۀ عمر ابراهیم نشان میدهد که وی سالها پس از شهادت آن حضرت (40 ق) یا دستکم در آن حدود زاده شده است. طوسی همچنین در جای دیگر (همان، 83) وی را در شمار اصحاب امام زینالعابدین (ع) آورده است، که مؤیدی ندارد. وی حدیثی نیز از او دربارۀ میراث ذویالارحام در تهذیب (9/ 332) و الاستبصار (4/ 174) از کتب اربعه نقل کرده است. از سوی دیگر، ابنشهرآشوب ضمن نقل حکایتی در کتاب مناقب، او را یک ناصبی سرسخت معرفی کرده است که از یاریدادن به امام حسین (ع) تخلف کرد و با سپاه عبیدالله بن زیاد به فرماندهی ابناشعث، به خراسان رفت (2/ 5). گفتنی است محمد رواس قلعهجی در تحقیقی با عنوان موسوعة فقه ابراهیم النخعی (نک : سراسر کتاب) بهتفصیل به بررسی آراء وی پرداخته است.